پیرمرد: سلام دخترم! لطف میکنی این نسخه رو برام آماده کنی؟
متصدی داروخانه: سلام پدر جان حتما...
.
.
.
متصدی داروخانه:بفرمایید، میشه 80000هزارتومن!!!
پیرمرد:80000هزارتومن؟؟؟بیمه ای،تخفیفی چیزی نداره؟
متصدی داروخانه: نه متاسفانه...
پیرمرد: من بیشتر از 15000هزار تومن ندارم!نسخه رو بدید ببرم پیش دکتر!
متصدی داروخانه:بفرمایید اینم نسخه...
پیرمرد: سلام دکتر،این داروها که نوشتید زیاده و پولش خیلی میشه! من این قدر پول ندارم.
دکتر:خب پدرجان حالِ خانم شما خیلی خرابه و این داروها براشون لازمه...
پیرمرد:نمیشه به جای این داروها،داروهای معادل بنویسید که ارزونتر باشه؟
دکتر:نمیشه!حالا مگه چه قدرشده؟؟؟
پیرمرد:80000هزارتومن!!!!
دکتر:فقط 80000هزارتومن؟به بچه هاتون بگید بیان بخرن...
پیرمرد:بچه هام نیستن!!!
دکتر:کجاهستند؟زنگ بزنید بیان...
پیرمرد:دیگه نمیان!!!
دکتر:چرا؟
پیرمرد:یکیشون شهید شده و یکیشون هم اینجا نیست...
دکتر:ای پدرجان چه شهیدی؟چه شهادتی؟دلت خوشه!!! اون موقع که جوگرفتتون باید فکر حالا رو میکردید!!!
پیرمرد:من به شما اجازه نمیدم این جور حرف بزنید!!!من باخدا معامله کردم و هرکس باخدا معامله کنه حتما به سودش خواهد بود...
دکتر:پس حالا هم برو داروهات رو ازخدا بگیر!!!
پیرمرد:حتما همین جوره!خدا خودش کمک میکنه...
.
.
.
پیرمرد:سلام خانم،حالت خوبه؟
پیرزن:سلام حاجی،بدنیستم فقط گاهی قلبم تیرمیکشه و بدنم یخ میزنه!!!
پیرمرد:ان شاالله خوب میشی؟
پیرزن:داروها رو گرفتی؟
پیرمرد: فردا قراره بگیرم!!!
پیرزن:چرا امروز نگرفتی؟؟؟
پیرمرد:نشد دیگه،حالا فردا میگیرم نگران نباش!!!
صبح روز بعد که ازخواب پاشدند...
پیرزن:حاجی کِی رفتی داروهارو گرفتی؟
پیرمرد:من که هنوز از خونه بیرون نرفتم!!!
پیرزن:جدی؟ پس این داروها چیه رو تاقچه؟
پیرمرد:خدای من اینارو کی آورده؟؟؟؟!!!!
.
.
.
پیرمرد:سلام،ببخشید خانم این داروهای همین نسخه است؟؟؟
متصدی داروخانه:بله همین طوره!!!